«آيفون 5 برترين تلفن هوشمند دنيا است. با کيفيت‌ترين سخت‌افزار را همراه با چيپ قدرتمند A6 و نمايشگر 4 اينچي شگفت‌انگيز رتينا دارد. سيستم عامل آن، iOS 6، مست‌کننده‌تر از شراب شعر حافظ است. بدنه فوق نازکش که تماماً از آلومينيوم و شيشه ساخته شده، طاق نصرت طراحي صنعتي است. اين تلفن هيچ چيزي نيست... جز شاهکار، شاهکار، و باز هم شاهکار.»

اصلاً بياييد فرض کنيم که جملات فوق سرتاسر درست باشند؛ ولي حتي با اين جملات هم نمي‌توان اين حقيقت را کتمان کرد که طراحي آيفون 5 به طرز ظالمانه‌اي ملال‌آور است!

از شما مي‌خواهم که در ادامهٔ مطلب با من همراه باشيد؛ متن بسيار جالبي را انتخاب کرده‌ام که مي‌تواند چشم‌انداز خوبي از گذشته، حال و آينده در اختيارتان قرار دهد.
نکته اول؛ انتظارات: آيفون 5 بهتر از آيفون 4S است، ولي نه به طرز چشمگير بلکه درست به همان اندازه که ساير تلفن‌هاي موجود در بازار از آن بهتر هستند. عملکرد دستگاه سريع‌تر و نمايشگر بزرگتر شده؛ با قابليت LTE (که به کار ما ايراني‌ها نمي‌آيد) مي‌توان محتواهاي آنلاين را بلعيد درست همان‌طور که قهرمان‌هاي وزنه‌برداري، يک پيتزاي خانواده را يک لقمه مي‌کنند؛ ولي روند تکامل آيفون‌ها به طرز عجيبي شبيه روند تکامل پورشه‌ها شده.

انگار تا ابد قرار است چراغ‌ها و جلوبندي پورشه همين‌طوري باقي بماند و هر آيفون نيز مثل آيفون‌هاي قبلي. بله طراحي داخلي که بخش مهم‌تر طراحي صنعتي تلفن به حساب مي‌آيد تغيير کرده ولي مشتريان عادي، معمولاً توجهي به آن نمي‌کنند. براي همين هم هست که ظاهر تلفن‌ها (و اتومبيل‌ها و تقريباً تمام محصولات مصرفي) اينقدر مهم است.

شما هم مثل من پول خريد پورشه را نداريد؟ پس يک مثال ديگر مي‌زنم. آيفون را مي‌شود به نوعي با تويوتا Prius مقايسه کرد. پريوس يک خودرو دو گانه برقي است. يک شاهکار تکنولوژي که سال به سال بهتر و بهتر مي‌شود ولي با اين حال پيشرفت‌هاي آن بسيار آرام است و قرار نيست زندگي شما را به يک باره دگرگون کند يا حتي تجربهٔ کاملاً متفاوتي از نسل قبلي رقم بزند. ولي سواري با آن لذت خاصي دارد.

پارادوکس عجيبي شد! آيفون 5 مي‌تواند همزمان بهترين تلفن موجود در بازار باشد، و البته خيلي خيلي ملال‌آور. و اين مطلقاً هيچ ربطي به اپل ندارد، و تماماً مربوط به انتظارات شما است.
نکته دوم؛ سيلي‌هاي اپل: کساني که کمي منصف باشند، حتماً اذعان خواهند داشت که اپل با نسخه‌هاي اول آيپاد، آيفون (و نسل چهارمش)، آيپد و مک‌بوک اير سيلي‌هاي بيدارکننده‌اي به گوش مصرف‌کنندگان و رقبا زد. از آن سيلي‌هايي که وقتي در سرماي زير صفر داريم به خواب مرگ فرو مي‌رويم، ما را به خودمان مي‌آورند. حتي آيمک سال 1998 هم در نوع خودش سيلي بود. با آن رنگ آبي‌اش به يادمان آورد که کامپيوترها هم مي‌توانند انساني باشند.
همين سيلي‌ها بود که در مقطعي -شايد حتي تا همين الآن- باعث شد اين توهم به ظاهر واقعي شکل بگيرد که اپل قرار است هميشه ما را شگفت زده کند و اصلاً فکر کنيم که اين را به ما بدهکار است! وقتي استيو جابز فقيد در سال 2007 روي صحنه آمد تا آيفون نسل اول را معرفي کند، حس نوستالژيک "اولين چشيدن شکلات" به همه دست داد.

آيپد که خيلي‌ها در اوايل به مسخرگي آن را آيفون دوپينگ کرده ناميدند نيز يک ماجراجويي بزرگ ديگر بود. و فقط ظرف مدتي کوتاه، اپل تبديل شد به سيمون بوليوارِ کمپاني‌هاي تکنولوژيک! انتظار ما اين بود که در هر مراسم، انقلاب پشت انقلاب پشت انقلاب از اپل ببينيم. کم مانده بود بعضي‌ها به التماس بيافتند: «تو را به خدا! فقط يکي ديگر! فقط يک محصول انقلابي ديگر معرفي کن!»

نکته سوم؛ تمرکز بر خط توليد: مسئله اين است که اپل هرگز به طور اتفاقي به سراغ چيزهاي جديد نمي‌رود. اينطور هم نيست که فکر کنيد در اپل محصولات جديد را پشت سر هم به اتاق پرو مي‌فرستند و وقتي طراحي جديد به دلشان نشست، "فقط به خاطر عرضه کردن محصول" آنها را عرضه کنند. (ياد مقوله هنر براي هنر افتادم!)

در عوض، اپل هميشه تمرکز را روي خط توليد محصولاتش گذاشته و با دقتي مثال زدني، سال به سال ويژگي‌هاي محصولات خود را بهبود بخشيده و سپس روانه ويترين‌ها کرده. اين روش کار، به اين معنا است که در طول معرفي چهار يا پنج نسل از يک محصول، تيم طراحي آن محصول به اين گرايش داشته که تغييرات نرمي را در آن ايجاد کند؛ که در اينجا تغيير لزوماً به معناي بهبود نيست، بلکه گاهي به بدتر شدن محصول هم انجاميده که مي‌شود در اين مقوله سلام مخصوصي عرض کرد خدمت نسل سوم آيپاد شافل!

نکته چهارم؛ تکنولوژي عامل انقلاب است: بدون ظهور تکنولوژي‌هاي غيرگران که امکان به وجود آوردن انقلاب در طراحي صنعتي محصولات را فراهم آورند (مثلاً حافظه فلش ارزان که طراحي آيپاد را زير و رو کرد يا SSD که تولد مک‌بوک اير را کليد زد) اپل دلايل اندکي دارد تا بخواهد محصولاتي را که واقعاً محبوب هستند به کلي از ويژگي‌هاي قبلي بتکاند و چيزي نو بيرون دهد.

در مورد آيفون 5 که نسل ششم اين محصول پرفروش است، از نظر اپل همه چيز آنقدر خوب بوده که نخواهد تغييرات بزرگي که ما به آنها واژه انقلاب را مي‌چسبانيم به وجود آورد. بنابراين ماحصل کار مي‌شود آيفون 5 که در اصل شبيه آيفون 4 ولي کمي کشيده‌تر است. و در ضمن، در کليت خود همان عناصري را دارد که تلفن‌هاي ساير کمپاني‌ها هم دارند.
نکته پنجم؛ اثر گربه‌هاي مقلد: از يک چشم‌انداز متفاوت، مي‌توان کاسه و کوزهٔ بي‌رمق بودن طراحي‌هاي اپل را بر سر رقبا شکست. همه دارند از اپل کپي مي‌کنند. نمونه‌هاي کپي‌شده از مک‌بوک اير آنقدر زياد و سطحي هستند که کل دار و دستهٔ اولترابوک‌ها را تسخير کرده‌اند. Spectre One که دستکتاپ جديدي از HP است از برخي زوايا با آيمک مو نمي‌زند. و همين‌طور ماجراي محکوميت سامسونگ در دادگاه را هم که از ياد نبرده‌ايد؛ خوب شد مايکروسافت آستين بالا زد و به همه نشان داد که مي‌شود تبلتي ساخت که شبيه آيپد نباشد.

نتيجه مي‌گيريم که شايد کپي‌کاري‌ها، سرانجام تأثير خود را روي طراحان اپل گذاشته باشد و آنها را کمي تا قسمتي، از انجام نوآوري‌هاي جديد دلسرد کرده باشد. چرا بايد در فضايي که امنيت وجود ندارد، خلاقيت خود را بروز دهند؟

نکته ششم؛ شايد کل تلفن‌هاي هوشمند ملال‌آور شده‌اند: يک ايده ديگر مي‌تواند اين باشد که شايد اصلاً گونهٔ تلفن‌هاي هوشمند دارند خسته کننده مي‌شوند! آيا براي همين نيست که کم کم زمزمه‌هايي از دستگاه‌هاي هوشمند جديدي مثل عينک هوشمند با قابليت واقعيت افزوده را مي‌شنويم؟

جذابترين تلفن هوشمندي که اخيراً معرفي شده لوميا 920 از نوکيا است (به خصوص رنگ زردش!) اين جذابيت چند دليل دارد؛ اول اينکه لوميا 920 کاملاً از آيفون متمايز است؛ دوم اينکه نوکيا فقط يک ايستگاه تا مرگ فاصله دارد و بايد هر چه در چنته داشته رو مي‌کرده؛ و سومين دليل جذابيت لوميا 920، ويندوز فون 8 است که آخرين و در عين حال بهترين شرط بندي نوکيا براي بازگشت بر سر ميز بازي بزرگان بود.

در مقايسه لوميا و آيفون، تلفن نوکيا در مقايسه با گذشتگان خود هم داستان و هم هويتي پشت سر خود مي‌بيند. چيزهايي که انگار آيفون ديگر از آنها برخوردار نيست، و فقط مي‌توان گفت که نسبت به پدران خود بهتر است.

نکته هفتم؛ انقلاب شايد در جايي ديگر: اپل مطمئناً دوباره ما را به وجد خواهد آورد. منتهي شايد نه در مقولهٔ تلفن‌هاي هوشمند يا تبلت‌ها. يکي از تئوري‌هايي که به خوبي سقوط نوکيا و ريم را توجيه مي‌کند، اين است که آنها کمپاني‌هاي تک محصولي بودند. يعني فقط يک خانواده از محصولات (تلفن همراه) نقطه قوت آنها بود. و خب مگر براي چند سال متوالي مي‌توان در يک حيطه روي سکوي اول ايستاد؟

اگر به کار و بار اپل نگاه کنيد، کاملاً به چشم مي‌آيد که هر از گاهي پرچم‌دار موفقيت‌هاي اين کمپاني، يکي از محصولاتش بوده است؛ در اوايل بازگشت استيو جابز، آيمک‌هاي تخم مرغي؛ بعد آيپاد؛ سپس مک‌بوک اير؛ بعد آيفون؛ و در آخر آيپد. کدام کمپاني ديگري را پيدا مي‌کنيد که در طول 17 سال، اين‌چنين تمام رده‌هاي محصولات را دچار شوک کرده و به جلو رانده باشد؟

پس حالا شايد وقت آن رسيده باشد که اپل در رده محصولات سرگرمي‌ساز خانگي تحولي به وجود بياورد. شايعات iTV را که شنيده‌ايد؟ شايد تحول بعدي در آن مقوله رخ دهد. شايد حيطه‌هاي فعلي، با اين سطح از تکنولوژي‌هاي امروزي، فعلاً از نظر اپل جاي کار بيشتري نداشته باشند. اما بياييد برگرديم سراغ آيفون.

بله، آيفون ملال‌آور شده. ولي نه به اين معنا که کيفيت ساخت آن هنوز شما را به وجد نخواهد آورد. اگر آيفون 5 را جلوي کسي بگذاريد که تا به حال هيچ آيفوني نديده، خواهد گفت که عالي است. ولي براي ماهايي که روندهاي تکنولوژيک را دنبال مي‌کنيم، آيفون با وجود کيفيتش خسته‌کننده شده و احتمالاً براي سال‌هاي آينده هم همين‌طور خواهد ماند.

آيا اين چيز بدي است؟ بد و خوبش به کنار، اين رژهٔ تکنولوژي در جاده زمان است: «انقلاب‌ها تبديل به تکامل مي‌شوند و آن تلفن داخل جيب شما -يا توي ويترين فروشگاه- تبديل مي‌شود به بخشي از زندگي روزمره؛ چيزي که شما فقط از آن استفاده و براي انجام کارها رويش حساب باز مي‌کنيد؛ و سپس از مقطعي به بعد، به کلي آن را از ياد مي‌بريد!» آيا اين فرآيند، در نوع خودش شگفت‌انگيز نيست.
برگرفته ازنارنجي و Wired